۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

این‌جا تهران است‌


این‌جا تهران است‌؛

 دختران خاله‌بازی نمی‌كنند‌،

مادر نمی‌شوند و نی‌نی ندارند تا روی پا برایش لالایی بخوانند.
این‌جا دختران از كودكی رئیس و مدیر عامل شركت می‌شوند؛ یا از صبح تا غروب در فروشگاه اندر خرج كردن پول‌اند.
این‌جا تهران است؛

 درس میخوانی كه كنكور قبول شوی، انتخاب رشته می‌كنی تا وارد شوی؛

حتی اگر رشته‌ات هیچ تشابهی به ویژگی‌های جسمی و روحی‌ات نداشته باشد. این‌جا اگر لیسانس نباشی یعنی بی‌سوادی؛

پس این‌جا تهران است. ازدواج نمی‌كنی چون می‌خواهی كار كنی، بچه‌دار نمی‌شوی كه ارتقاء درجه بیابی‌ و كودك را صبح‌های زود به مهد می‌سپاری تا پول در‌آوری.
مهم مهارت، استعداد و نیاز نیست، مهم مدرك است.
این‌جا تهران است؛ دختران بیشتر درس می‌خوانند تا دانشگاه بروند، دانشگاه می‌روند تا شوهر بهتری بیابند، مدرك بالاتری می‌گیرند تا با مردی با مدارك بالاتر ازدواج كنند.
این‌جا تهران است؛

دختران درس می‌خوانند و پسران پشت كنكور می‌مانند و پس از سربازی وارد بازار كار می‌شوند.
این‌جا تهران است؛

سن ازدواج بالا رفته، چون دختران مدرك بالاتری از پسران دارند و حاضر نیستند با مدارك پایین‌تر از خود ازدواج كنند. این‌جا دختران مهندس و دكتر می‌شوند و پسران كارگر.

این‌جا تهران است؛

 شهر مدرك‌گرایی. نیازمندی روزنامه‌ها را كه ورق می‌زنی همه منشی خانم حداقل مدرك لیسانس با روابط عمومی بالا می‌خواهند!
این‌جا تهران است؛

شهر شلوغی و ازدحام. صبح كه از خانه بیرون می‌روی زنان زیادی در صف اتوبوس یا در انتظار تاكسی ایستاده‌اند. سوار اتوبوس كه می‌شوی بیش از نیم آن‌را زنان پر كرده‌اند.
این‌جا تهران است؛

شهر دود و ترافیك. پشت چراغ قرمز ماندن جزئی از عادات روزانه شده است حتی اگر روزی به ترافیك نخوری ممكن است جوش بزنی یا سردیت كند چون مزاجت از عادت خارج شده است. به خیابان‌ها نگاه می‌كنی. ماشین‌های تك‌سرنشین فراوان‌اند. مخصوصا پ‍ژوهای 206 كه زنان مایه‌دار سوار شده‌اند.
این‌جا تهران است؛

شهر گرانی. كار می‌كنی كه پول درآوری، پول در می‌آوری كه خرج كنی، خرج می‌كنی كه كم نیاوری. این‌جا لباسی را دو بار در مجالس پوشیدن تحریم شده است توسط زنان. پس باید كار كرد تا ...
این‌جا تهران است؛

صبح زود زنان و دختران سر كار می‌روند و مردان سر چهار راه‌ها یا در میان تبلیغات نیازمندی روزنامه‌ها اندر پی كارند.

این‌جا تهران است؛

كار می‌كنی كه وام بگیری، وام می‌گیری كه خانه بخری، وام می‌گیری كه ماشین بخری، وام می‌گیری كه اثاثیه مدرن‌تر بخری و... كار می‌كنی كه تا ابد الدهر قسط‌هایت را پرداخت كنی؛ تا مقابل نو نوار كردن‌های آبجی خانوم و دختر خاله و خواهر شوهر كم نیاوری.
این‌جا تهران است؛

 ظهرها از خانه‌ها بوی غذای گرم نمی‌آید، این صدای پیك‌های موتوریست كه كشلقمه‌(پیتزا) فروشی می‌كنند. این‌جا زنان مهارت‌شان به جای آشپزی در پیدا كردن بهترین فست‌فود فروشی است.
این‌جا تهران است؛

 مردها در را به روی زنان‌شان می‌گشایند و خسته نباشی می‌گویند؛ كودك هم پیش از مادر به منزل رسیده است و روی تختش از گرسنگی خوابش برده.

و این‌جا تهران است...

شهر زنان و دختران شاغل و مردان و پسران بیكار



هیچ نظری موجود نیست: