آگنس ازدواج کرد و صاحب 13 تا بچه شد… وقتی که شوهرش فوت کرد، آگنس دوباره ازدواج کرد وصاحب 7 تا بچهی دیگه شد…اما دوباره شوهرش فوت کرد… ولی آگنس دوباره ازدواج کرد این بار صاحب 5 تابچهی دیگه شد افسوس و صد افسوس… آگنس، این
شیرزن پر کار… سرانجام دار فانی را وداع گفت… بر بالای سر تابوت، کشیش برایآگنس طلب مغفرت و مرحمت کرد و گفت: "خداوندا… آن دو سرانجام به هم رسیدند…" در همین حال یکی از حاضرین در مراسم خاکسپاری به سمت بغل دستیش خم میشه و آروم ازش میپرسه: "فکرمیکنی منظور کشیش، شوهر اولش باشه؟ یا شوهر دومش؟ یاشوهرسومش؟"بغل دستی جواب میده: "فکر کنم منظورش پاهاش باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر