یا حضرت عباس ... ترمزم بریده ...
دِ ول کن لا مصب لپم درد گرفت
کلا ما آدما باید همیشه یه چیزی دستمون باشه تا آروم باشیم
دشت لاله های واژگون - روستای دره بید (حوالی اصفهان)
ابتکار ...
بعله ...
بچه هم بچه های قدیم ... بی ادب
خیلی خودم رو کنترل کردم چیزی واسه این عکس ننویسم
این یکی خدا وکیلی ظُلمه !!! اَیییییییییی
حدس بزن !!!
چراغ خیابانِ یخ زده !!
اینم به حول و قوه ی الهی راه افتاد. من که اولین مشتری هستم
یادش بخیر اون قدیما ...
این رو یه بنده خدایی نظریه داده که چرا این اینجوریه ...
عاشق اینجام
چه فایده وقتی هر دوشون باید تو ترافیک بمونن ... سمند باشه ، پراید باشه ، یا از اینا باشه
(صحبت های ما بچه فقیرا که تو خواب هم نمی تونیم ازا ینا داشته باشیم)
حالا جدی اسم اینا چی هست؟!
یا خدا !!
بالاخره این جوجه تیغی قصه ی ما به آرزوش رسید ..
به نظرت الان تو این شرایط من به غذا نیاز دارم ؟!
تو قلم چی جای اون مَرده ، این رو بزارن مردم بیشتر جذب میشن !!
من عاشق توت فرنگی هستم !!! شما چطور ؟!
پیری و هزار دردسر ...
اینقد دوست دارم یدونه از این سگا داشته باشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر