۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

داستان دو باغ وحش ، حتما بخوانید

داستان دو باغ ‌وحش

داستان دو باغ‌وحش
 
 
صبح از خانه زدیم بیرون. یک یکشنبه آفتابی و بسیار مطبوع؛ وعده این روز را هواشناسی از مدت‌ها قبل داده بود
 

سوئیسی‌ها برعکس اغلب مردم، تعطیلی آخر هفته را به ورزش‌های فیزیکی پرتلاش مشغول می‌شوند؛ اسکی، دوچرخه‌سواری، شنا، کوهنوردی و... . آنها معتقدند با فعالیت‌های بدنی، فشارهای روانی حاصل از کار طاقت‌فرسای هفتگی را کاهش می‌دهند. کار در سوئیس طاقت‌فرساست و از همه‌جای اروپا بیشتر کار می‌کنند. چندی قبل در رفراندوم از مردم نظر خواستند که با کاهش ساعت کار موافقند یا نه ؟ اکثریت مخالفت کردند ! آنها نگران کاهش دقت در انجام امور و تنزل کیفیت زندگی بودند. مثلا نگران بودند که قطار سر ساعت حرکت نکند یا اتوبوس‌ها و ترامواها (ترام) با دقت فعلی به‌راه نیفتند. درحال حاضر، قطار ساعت 9 وقتی حرکت می‌کند که ثانیه‌شمار ساعت روی عدد 12 می‌لغزد (به‌قول خودمان دنگ ساعت 9)!

 

وقتی که از خانه بیرون آمدیم، همه‌جا برق می‌زد. در کف پیاده‌رو، روی آسفالت خیابان و پله‌هایی که به‌طرف خیابان اصلی می‌رفت یک ذره زباله به‌چشم نمی‌خورد. هیچ دستی از پنجره ماشین چیزی به بیرون پرتاب نکرده بود. مدتی قبل یک خانواده خارجی که چنین عمل مغایر اخلاقی را مرتکب شده بود، از سوئیس اخراج کردند. در ایستگاه تراموا هم همه‌چیز برق می‌زد. ماشین‌های اتوماتیک فروش بلیت، نیمکت‌ها، ظرف‌های زباله و حتی نرده‌ها تمیز بودند؛ خیلی تمیز ! تراموا از راه رسید. آن‌ هم برق می‌زد. سوار شدیم. کسی بلیت‌‌ها را کنترل نمی‌کند ولی گاه‌‌وبیگاه ناگهان یک مأمور لباس شخصی کارت خود را به مردم نشان می‌دهد و از مردم بلیت می‌خواهد. خدا کند که بلیت داشته باشید !

 

تراموا به باغ‌وحش رسید. پیاده شدیم. شلوغ بود. خانواده‌ها با بچه‌ها صف کشیده بودند. دقت کردم، تقریبا همه بچه‌ها پاکت انواع تنقلات دستشان بود ولی یک پاکت خالی روی زمین نبود. سطل‌های زباله متعدد در مدخل باغ وحش اجازه چنین بی‌مبالاتی‌ای را نمی‌داد. کافی بود دست خود را دراز کنید، سطل آنجا بود. بلیت ورودی به‌صورت یک کارت زیبا از یک حیوان نایاب بود.

 

نقشه باغ‌وحش با گنجینه‌هایی که موجود بودند، به دست بازدید‌کننده داده می‌شد. قیمت بلیت‌‌ها حدود 18هزارتومان بود؛ گران است ولی در ازای آن خدماتی که ارائه می‌شود به‌راستی ناچیز است! پس از ورود، وارد یک فروشگاه بزرگ با اجناس مربوط به باغ‌وحش زوریخ و جانوران آن می‌شوید. تی‌شرت با عکس شیر و پلنگ و... لیوان‌هایی با عکس جانوران، مداد و قلم، کوله‌پشتی و تقویم، بارانی و کت، وسایل صحرایی، دوربین‌های چشمی و بالاخره ابداعاتی که کرده‌اند. روی قیمت‌ها مشخص کرده‌اند که چند درصد برای اداره خانه جانوران ناخواسته (مانند سگ و گربه بیرون رانده شده)، مصرف می‌شود.

 

از مغازه که خارج می‌شوید چشمتان به یک تابلوی بزرگ می‌خورد که روی آن به چند زبان، مداخل و مخارج باغ‌وحش نوشته شده است؛ درآمدهای حاصل از فروش بلیت، سود فروشگاه، اجازه فیلمبرداری و فروش جانوران به سایر باغ‌وحش‌ها و جلوی آنها مخارج جهت غذا و نگهداری حیوانات، مخارج پرسنل، هزینه‌های نگهداری ساختمان‌‌‌‌ها و... و خلاصه تمامی مخارج در مقابل مداخل ذکر شده‌اند و در آخر نوشته شده که این باغ‌وحش تنها قادر است 64درصد از مخارج خود را تأمین کند و 36درصد آن از طرف شهرداری زوریخ تأمین می‌شود! صداقت و شفافیت همه‌جا مطبوع و مقبول است.

 

در نظر داشته باشیم که باغ‌وحش زوریخ یکی از بهترین باغ‌وحش‌های دنیاست ولی از نظر تجاری زیان‌ده است. در عین‌حال شهرداری زوریخ ارزش آموزشی و تفریحی آن را درک کرده و همه‌ساله مبالغ هنگفتی را جهت برپانگه‌داشتن آن هزینه می‌کند.

 

اینجا و آنجا، بر سر دوراهی، جوانان یونیفرم‌پوش ایستاده‌اند تا به سؤالات شما پاسخ دهند. ایستگاه‌های صندلی چرخدار برای افرادی که از راهپیمایی خسته‌ شده‌اند همه‌جا به‌چشم می‌خورد. توقفگاه‌هایی که با چای و قهوه و بیسکویت از مردم پذیرایی می‌کنند همه‌جا به‌چشم می‌خورد.

 

در قسمت ساکنان اصلی باغ‌وحش زوریخ چیزی به‌نام قفس کمتر به‌چشم می‌خورد. همه گربه‌ها فضای باز برای گردش دارند و پستانداران آبزی مانند خرس قطبی، استخر بزرگ برای شنا دارند. دیدار این همه جانور در شرایط جسمی و روحی مناسب موجب تقویت روحیه بازدید‌کننده می‌شود. بچه‌ها در مورد طبیعت می‌آموزند و با آن سرگرم شده و بزرگ‌ترها هم از دیدن شادی کودکانشان مسرور می‌شوند.

 

در قسمت باغ‌وحش کودکان بچه‌ها اجازه می‌یابند که تحت نظر کارکنان باغ‌وحش به حیوانات نزدیک شوند و آنها را لمس کنند. یک مار را به گردن یکی از محافظان می‌بینیم که در مورد آن به بچه‌ها توضیح می‌دهد، بعد اجازه می‌دهد که بچه‌ها آن را لمس کنند. هر قسمت کارشناس خود را دارد که اگر از او بخواهند، اطلاعات عمیقی را در اختیار بازدیدکنندگان می‌گذارد.

 

وقتی که در داخل باغ‌وحش زوریخ قدم می‌زنید فکر می‌کنید که به راستی این مجموعه برای شما تشکیل شده! مگر غیر از این است؟

 

چندسالی است که در قسمتی از باغ‌وحش یک سقف شیشه‌ای با فرمانبرهای کامپیوتری ساخته‌اند که رنگ آن روشن و تیره می‌شود، پنجره‌ها اتوماتیک بازمی‌شوند و افشانه با برنامه‌ریزی، آب به گیاهان و حیوانات کف مجموعه می‌پاشد؛ این منطقه نمونه‌ای است مصنوعی از مناطق باران‌خیز استوا. جنگل‌های استوا بازسازی شده‌اند، گیاهان از برزیل منتقل شده‌اند و نیز خاک قرمز کف جنگل(برزیل یعنی خاک سرخ!). این شبیه‌سازی به قدری دقیق است که پرندگان مناطق استوایی در آن زاد و ولد کرده‌اند.

 

برای من شکاربان که از مناطق استوایی بازدید کرده‌ام، بو، حرارت، رطوبت، صدا و انواع گیاهان که به چشم دیدم، همه جنگل‌های استوایی را تداعی می‌کردند. شما می‌توانستید در رستورانی که پنجره وسیع آن روی جنگل باز می‌شد چای و قهوه میل کنید؛ خاطره‌ای به‌یادماندنی. سیستم‌های کامپیوتری مرتب در فعالیت بودند و حرارت و رطوبت، میزان تابش آفتاب و باد را تنظیم می‌کردند تا شبیه‌سازی جنگل‌های استوایی با دقت هرچه تمام‌تر اجرا شود. خارج از این محوطه چند نوجوان به ما نزدیک شدند. با کمال ادب می‌خواستند چند دقیقه‌ای از وقت ما را بگیرند. سؤالاتی را مطرح کردند و ما پاسخ دادیم. آیا فیل‌ها دم دارند؟ تفاوت بین اردک نر و ماده کدام است؟ اریکس عربی سم داشت؟ دم چطور؟... . حدس زدم این نوجوان‌ها میزان دقت بازدیدکنندگان را می‌سنجند. مربی آنها تایید کرد. او می‌گفت مردم نگاه می‌کنند ولی نمی‌بینند! در باغ‌وحش هم مثل هرجای دیگر افکار خود را با خود می‌برند و در آن غرق‌اند !

 

 

 

به یاد باغ‌وحش بزرگ تهران افتادم. چند اتوبوس دانش‌آموزان بدون هدف را به داخل آوردند و رها کردند. آنجا بودم. این بچه‌ها انرژی‌های نهفته خود را به صورت پرش و جهش و سروصدا رها می‌کردند. از مقابل قفس‌ها می‌گذشتند بدون آنکه نگاهی به درون قفس بیندازند. چرا ! در یک مورد یکی از بچه‌ها مقابل قفس شیر به دوستش گفت حیف که تیر و کمونم را ندارم !

 

بیچاره شدیم. زندگی در یک قفس تنگ و باریک کافی نیست باید مزه تیر و کمون را هم چاشنی آن زندگی راحت کنند!‌قفس شیرها به نحوی ساخته شده‌ که به راحتی کف آن تمیز و با شلنگ آب شسته شود. حال اگر پاهای شیرها روی آن لیز خورد، مهم نیست !

 

 

برگردیم به باغ‌وحش زرویخ، اینجا و آنجا بچه مدرسه‌ای‌‌ها مشغول نقاشی کردن از جانوران بودند یا عکاسی و یا پرسشنامه پر کردن. با چه دقتی به جانداران نگاه می‌کردند و مطالب روی تابلوها را می‌خواندند و آن را با کتاب‌هایی که همراه داشتند تطبیق می‌دادند. پدرومادرها به ما گفتند که اگر سؤالی در مورد جانداران پیش بیاید از بچه‌هایمان می‌پرسیم. معلم‌ها قبل از بردن خیل بچه‌ها به باغ‌وحش از کارشناسان دعوت می‌کردند، در مورد اهمیت باغ‌وحش، اهمیت حیوانات، چطور در باغ‌وحش رفتار کنیم و منتظر دیدن چه باشیم، با بچه‌ها صحبت می‌کردند. معلم‌ها از بچه‌ها می‌خواستند که مقابل جانور مورد علاقه‌ خود تجمع کنند، رفتار او را مشاهده و از زوایای مختلف آن را ترسیم کنند یا از آن عکس بگیرند. رفتن به باغ‌وحش به گفته یک معلم سوئیسی یک پروژه بود و بچه‌ها باید در مورد ‌آن گزارش می‌نوشتند !

 

دانش‌آموزان ما کجا چنین تعلیماتی را گرفته‌اند؟ راستی دانش‌آموز ایرانی در چند ساعتی که در باغ‌وحش بزرگ تهران سپری می‌کند چه می‌بیند؟ چه آموزشی می‌گیرد و چگونه تفریح می‌کند؟ دلم به حال این معلم‌های صبور و با‌ متانت می‌سوزد که در آن چند ساعت، نگرانی عالم به دل‌هایشان می‌ریزد. بچه‌ها ثانیه‌ای به زمین بند نیستند و رفتاری را از خود نشان می‌دهند که باید در پارک‌های بازی بروز دهند؛ انگاری فقط برای صرف انرژی و رهایی از استرس آمده‌اند !

 

ای‌کاش در مبدأ ورودی باغ‌وحش ما یک‌نفر بود که کلیاتی در مورد این مجموعه به بچه‌ها می‌گفت. ای کاش در مقابل قفس‌های گربه‌سانان (شیر و پلنگ) و یا سگ‌سانان(گرگ و شغال) یک نفر کمی اطلاعات به این عزیزان ملک و ملت می‌داد. ای کاش قفس این جانداران که ساکنان اصلی و ماندگار باغ‌وحش تهران بودند آن‌قدر تنگ نبود که گرگ‌ها با رفت و آمد مکرر حالت عصبی خود را نمایان کنند. چه اشکالی دارد که باغ‌وحش تهران هم مانند زوریخ به مردم بگوید که قادر به تامین مخارج خود نیست و از شهرداری بخواهد که به این مجموعه فرهنگی- تفریحی کمک برساند

 

اگر قرار باشد که کماکان این باغ‌وحش در آینده نیز به همین نحو اداره شود به راستی عدمش به ز وجود. تهران به عنوان یک کلانشهر در سطح آسیا و جهان لیاقت داشتن باغ‌وحش مدر‌ن‌تر و مجهزتری را دارد. باغ‌وحش لاهور در کشور همسایه ما، پاکستان، سالانه 5/2 میلیون‌نفر بازدیدکننده دارد. ظرفیت بالقوه برای بهبود بخشیدن به وضعیت اسف‌بار باغ‌وحش بزرگ تهران وجود دارد، تنها کافی است این ظرفیت را بالفعل کنیم. به فرموده سعدی« به عمل کار برآید/ به سخنرانی نیست

هیچ نظری موجود نیست: