۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

ادبیات ممه و لولو




پسری ممه سفیدی دید

   به دهان بر گرفت و زود دوید

به اتاقش برد نه از در جلویی   

از حوالی میگذشت لولویی!

لولوی پر فریب و حیلت باز

هوس کرد زند بر آن ممه گاز

به لب پنجره حیله کرد آغاز

تا که پسرک کند لحظه ای پنجره باز

به به عجب گوشتی چه ممه ای

تو صاحب دنیا و آخرت همه ای

ندیدم چنین ممه ای به این نرمی

همانند فشن سوتین چرمی

گر که هوا نخورد در این هوای گرم

آب خواهد شد زیر سوتین چرم

باز کن پنجره را تا که جان بینی

آنچه نادیدنیست آن بینی

پسرک خواست ممه هوایی خورد

 نمیدانست که لولو ممه را میبرد

تا که پنجره را باز کرد زود

لولو برجهید و ممه را ربود

بقول دکتر آن ممه را لولو برد

هر که طالب ممه بود از این داغ مرد

ممه گمگشته باز آید به ایران غم مخور

پر کند عطرش خیابانهای تهران غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد لولو گشت

دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور


هیچ نظری موجود نیست: