چون پروردگار آدم و حوا را آفرید از پس آن، آن دو را به بهشت فرستاد و گفت ای بندگانم از جنت من لذت ببرید. آدم و حوا لختی در بهشت چرخیدند و همی از پی یافتن گندم یا سیب یا هر میوهی ممنوعهای که بود برآمدند که پیرمردی سپید موی و سپید ریش و چروکیده بر آنان پدیدار گشت که در زیر سایهای چرت میزد. آدم هراسان نزد پروردگار دوید و گفت "مگر نه اینکه میگفتی من نخستین انسانی هستم که آفریدی؟ پس این موجود کهنسال کیست در این دیار؟" خداوند لبخندی زد و گفت " آه او را میگویی؟ نگران نباش، او (آيت الله) جنتی ست من هم که آمدم او اینجا بود، از این رو نام اینجا را جنت نهادم"
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر