۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

یک قصه جالب


اصولاً بعضی از کشورها و مملکتها از نقطه نظر تعطیلی به چهار دسته تقسیم می شوند:

 

دسته اول مملکت هایی هستند که حتماً باید یک سری دلایل مهم که اسناد و مدارکش هم موجود باشد ، وجود داشته باشد تا مسئولین لطف کنند و برای حداکثر یک الی دو ساعت کشور رو تعطیل کنند.مثلاً اگه زلزله یا سیل یا طوفان بیاد شاید (دقت کنید گفتم شاید)  تمامی مهدکودک های دولتی رو تعطیل بکنند از جمله این مملکت ها می توان ژاپن را نام برد.

 

دسته دوم مملکت هایی هستند که به مقدار مناسب تعطیلی دارند و به عبارت بهتر در مواقع مناسب تعطیلی و در مواقع مناسب دیگر غیر تعطیلی دارند.امریکا و انگلیس و اروپا و سایر ایادی مستکبر جزو این دسته هستند.

 

 دسته سوم هم که قربونش برم مملکت هایی هستند که چند سالیه حسابی شورشو در آوردن بس که تعطیلند! مثال هم نمیخواد.

 

دسته چهارم هم کشور های دوست و برادر عراق و سودان و لیبی و ... هستند که اصلاً کلاً چیزی به اسم مملکت ندارند!

 

در مملکت دسته اول و دوم به دلیل اینکه کارها توسط تلاش و کوشش بیست و چهار ساعته مردم و مسئولان به پیش می رود ، نیاز چندانی به تعطیلی احساس نمی شود اما در مملکت دسته سوم که کارها از طریق توسل به این امام و آن امام زاده و دخیل بستن به فلان مرقد و  بهمان سید نورانی و دعا و فال پاسور و ... پیش میرود ، قاعدتاً وقت آزاد بیشتر است و بنابراین نیاز به تعطیلی بیشتر احساس می شود!

 

در چنین مملکت هایی که از اینگونه تکنولوژی های مافوق تصور استفاده می شود در صورتی یک یا دو روز و یا حتی بیشتر از دو روز هم مملکت را تعطیل بنمایند اتفاق خاصی نمی افتد.به هر حال این مملکت ها کلاً در حالت تعطیل به سر می برند و حالا اگر این تعطیلی جنبه رسمی هم به خود بگیرد به قبای کسی برنمی خورد!

 

در همین زمینه شاعر می فرماید:

 

جام جهانی برد در بلخ آهنگری              در ایران زدند دو روز تعطیلکی!

 

خوب این مقدمه رو اینجا داشته باشد تا داستانی عبرت آموز در همین رابطه براتون نقل کنم:

 

یکی بود یکی نبود.زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود. یه دهکده ای بود به اسم «لی لی پوت» .توی این دهکده در مجموع 39 فرصت شغلی وجود داشت.

یکی از این 39 شغل ریاست و مدیریت جهان محور و عدالت پرور شهرداری دهکده بود که متعلق بود به شهردار محبوب « ناخدا جک گنجیشکه». سایر شغل ها هم که حدوداً 38 تا بودند متعلق بودند به معاون ناخدا گنجیشکه یعنی «مستر بین ».قاعدتاً بقیه مردم دهکده هم بیکار بودن.

دهکده لی لی پوت خیلی منطقه استراتژیک و مهمی بود.یه چیزی تو مایه های همین خاور میانه خودمون.از همه طرف هم تحت فشار بود.دهکده های اطراف اینقدر که علیه این دهکده مظلوم توطئه کرده بودند , توطئه دان هایشان پاره شده بود.این رو هم بگم که مردم این دهکده یه رسم عجیبی داشتند که در مراسم رسمی و نیمه رسمی و سخنرانی ها به تمامی تماشاگران یک کیسه سیب زمینی و حواله خرید تراکتور و .... هدیه می دادند.البته شهرداری این دهکده به یه سری از مناطقی که قصد داشتند واسه خودشون دهکده های جدید بسازن اسلحه و مانی و تانک و هیکوپتر و این جور چیز ها  هم میداد.خدا خیرشون بده! راستی همین جا باید بگم که هرگونه شباهتی بین این داستان با واقعیت های دور و برتون کاملاً اتفاقیه و اینا!

 

سالها گذشت(تقریباً 4-5 سال) و اینقدر که این دهکده به گروه ها و دهکده های «زاوونلا» ، «سماح» ، « نواده معروف روح خدا » و ... کمک کرد که خودش بی پول شد. ناخدا گنجیشکه و مستر بین نشستند با هم فکر کردند و گفتند برای اینکه یه کم پول مول بیاد توی خزانه شهرداری ،  باید این اعضای محترم صنف بازار رو تیغ بزنیم.سرتونو درد نیارم که اعلام این خبر مصادف شد با اعتراض و اعتصاب و تعطیلی صنف بازاری های دهکده لی لی پوت.به همین دلیل ناخدا و معاونش جلسه ای رو پشت در های بسته برگزار کردند تا این بحران رو حل کنند:

 

 

ناخدا:بین بین جونم چیکار کنم؟کشیدن پایین کرکره ها رو.

معاون بین :گنجیشگک اشی مشی.الهی تصدقت برم این درایتی که تو داری حضرت نوح هم نداشت  پس باید یه فکری بکنی

ناخدا:تو چه پیشنهادی داری رییس دفتر بامزه خودم؟

معاون بین:می خوای قلاده سگا رو باز کنیم بندازیمشون به جون اینا؟ یه زندان آلکاتراز دیگه درست می کنیم ناناز. به هر حال مصلحت ایجاب می کنه.

ناخدا: ای بابا بازم از این راه حل های مدل «رفیق حسینی» دادی؟نه این راهش نیست.من میگم بیا چند روزی این لی لی پوت رو تعطیل بکنیم تا همه فکر کنند بازار واسه خاطر تعطیلی رسمی که ما اعلام کردیم تعطیله.فقط نمی دونم به چه دلیلی باید تعطیلی کنیم.اولین وفات و اولین تولد و اولین جشن ختنه سوران نزدیک به ما دو ماه دیگه ست.تو فکری نداری؟

معاون بین: ای بابا شهردار خوشگلم تو هر وقت کاری کردی مگه دلیل آوردی که الان اینقدر دنبال دلیلی؟همین که بگی مردم من میخوام دو روز دهکده رو تعطیل کنم کافیه.کسی دنبال دلیل واسه کار های تو نمی گرده.ای بابا پختیم از گرما.یکی این کولر رو بذاره روی دور مضاعف!

ناخدا: یافتم! یافتم! میگیم چون هوا خیلی هات شده همه جا تعطیله!اینجوری همه فکر می کنند به خاطر گرمی هوا و تعطیلی رسمیه که بازار تعطیله.


 

ناخدا اینو گفت و به مدت دو- سه روز تمام لیلی پوت رو تعطیل کرد.غافل از اینکه حتی یه بچه پنج ساله هم (که دارای نقش مهم مشورتی در برنامه انرژی هویجی بود و در آشپزخونه خونشون کاری کرده بود کارستان) می دونست علت اصلی تعطیلی چیه!!!

 

 

قصه ما به سر رسید هیچ الاغی هم به خونه اش نرسید!

 بالا رفتیم تحریم بود پایین هم رفتیم تحریم بود قصه ما افتضاح بود.

 


هیچ نظری موجود نیست: