در چند روز اخیر ، دو اتفاق غم انگیز در دو شهر بزرگ کشور رخ داده است که هر چند علی الظاهر با یکدیگر ارتباطی ندارند ، اما روحشان یکی است: ضدیت آشکار با روح هنر ایرانی! اولین رویداد در شهر ساری رخ داده است و طی آن مجسمه های زیبای اسب و مرد کماندار که زینت بخش میدان امام ساری بود ، یک شبه غیب شدند تا مردم ، با دیدن جای خالی آنها شوکه شوند و با خود بگویند که شاید این مجسمه های 50 ساله که بخشی از هویت شهر به شمار می رفت را برای تعمیر و محکم کاری و ... برده اند و زود بازمی گردانند. با این حال ، توجیه عجیب و غریبی که روز گذشته در خصوص حذف مجسمه ها اعلام کردند ، بیش از برداشتن خود مجسمه ها ، تاسف بار بود : " چون نام این میدان "امام (ره)" است ، وجود این مجسمه ها چیزی جز اهانت به نام امام نیست و جمعآوری این مجسمهها به شهرداری ابلاغ شد." واقعاً انسان در می ماند که در برابر بعضی حرف ها چه بگوید؟ کجای وجود این مجسمه ها در میدان توهین به نام امام (ره) است؟ و چطور شده که در طول این 33 سال بعد از انقلاب ، هیچ کس متوجه این توهین بزرگ (!)در وسط میدان بزرگ شهر نشد و هیچ کس از وجود این آثار هنری هیچ اهانتی برداشت نکرد تا این که آقایان یک شبه متوجه شدند که دارد توهین می شود و دستور دادند بخشی از هویت هنری شهر حذف شود؟! انصافاً وجود چند اثر هنری واقعاً زیبا در میدان امام(ره) توهین به ایشان است یا قلع آثار هنری با مایه گذاشتن از نام امام(ره)؟ اما اتفاق غم انگیز بعدی در شهر مقدس مشهد رخ داد؛جایی که طولانی ترین نقاشی دیواری کشور با موضوع شاهنامه فردوسی ، یک شبه به دستور برخی مسوولان آستان قدس رضوی ، با رنگ سفید پاک شد! این اثر هنری ، حاصل زحمات شبانه روزی یک گروه هنرمند بود که با همکاری شهرداری ، ضمن طراحی سناریوی تصویری هفت خوان رستم ، حکایت ماندگار فردوسی بزرگ را در قالب نقاشی ، در طول یک سال و با هزینه 45 میلیون تومانی بر روی دیوار کشیده بودند. با این وصف ، حالتی که برای مردم ساری با غیب شدن مجسمه ها پیش آمد برای مشهدی ها هم تکرار شد و صبح هنگام با تعجب و ناباوری دیدند که بزرگترین نقاشی دیواری کشور که در شهرشان بود ، با لایه ای از رنگ سفید پوشانده شده است ، گو این که "صور قبیحه" ای در کار بوده که لازم آمده بود مسوولان آستان قدس ، شبانه ، صدها کیلو رنگ بخرند و با دهها کارگر به جان نقاشی بیفتند تا صبح که دمید ، اثری از آن باقی نماند! شرم آور تر که بعد از این حمله ، روی دیوار نوشته اند این ملک موقوفه امام رضا(ع) است و بدین ترتیب از نام مقدس ثامن الائمه (ع) هزینه کرده اند! کسی هم نیست بپرسد کجا امام رضا(ع) گفته شبانه به یک اثر هنری که با پول مردم ایجاد شده حمله کنید و با پول مردم ، آن را خراب کنید و شهروندان را بیازارید؟ فارغ از توجیهاتی که مسوولان در خصوص رفتارشان در این دو مورد می آورند - که به هیچ روی عقلانی نیست - باید وجه مشترک این دو رویداد و نظایر آن را روحیه ضدهنری موجود در برخی مسوولان دانست ، خاصه آن که هنری رنگ و بوی ایرانی هم داشته باشد! واقع امر این است که هر چند این دو رخداد ، فی نفسه ناراحت کننده هستند اما نگران کننده تر از اصل این اتفاقات ، فلسفه مشترک این اتفاقات است که روزی خود را مشهد می نمایاند ، روزی در ساری و زمانی در جایی دیگر. جالب اینجاست که بعداً همین آقایان وقتی مناسبتش ایجاب کند ، با صدای بلند ندا سر می دهند که هنر نزد ایرانیان است و بس! در زشتی این دو اقدام و در این که مردم از چنین کارهایی بیزارند تردیدی نیست ، فقط می ماند مجازات قانونی آمران این آسیب به اموال عمومی و تشویش اذهان عمومی و این پرسش که آیا محو کنندگان نقاشی ، به جبران خسارت مادی و معنوی محکوم خواهند شد و آیا مجسمه های ساری به خانه 50 ساله خود بازخواهند گشت؟ یا قرار است در یک جا از امام خمینی(ره) و در جایی دیگر از امام رضا(ع) هزینه شود تا هم هنر ایرانی مظلوم واقع شود و هم مقدسات دینی؟! واقعاً به کجا داریم می رویم؟! |
۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سهشنبه
دو اتفاق غم انگیز در دو شهر بزرگ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر