۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

هر اتفاقي مي افتد به نفع ماست

هر اتفاقي مي افتد به نفع ماست

توي كشوري يه پادشاهي زندگي مي كرد
كه خيلي مغرور ولي عاقل بود
يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند
ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود
شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است؟
و چرا چيزي روي آن نوشته نشده است؟
فردي كه آن انگشتر را آورده بود گفت:
من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه مي خواهيد روي آن بنويسيد

شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد
وچه جمله اي به او پند مي دهد؟
همه وزيران را صدا زد و گفت
وزيران من هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولي شاه از هيچكدام خوشش نيامد
دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل كشور جمع كنند و بياورند
وزيران هم رفتند و آوردند
شاه جلسه اي گذاشت و به همه گفت كه هر كسي
بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت
هر كسي به چيزي گفت
باز هم شاه خوشش نيامد

تا اينكه يه پيرمردي به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم
گفتند تو با شاه چه كاري داري؟
پير مرد گفت برايش يه جمله اي آورده ام
همه خنديدند و گفتند تو و جمله
اي پير مرد تو داري مي ميري تو را چه به جمله
خلاصه پيرمرد با كلي التماس توانست آنها را
راضي كند كه وارد دربار شود
شاه گفت تو چه جمله اي آورده اي؟
پيرمرد گفت
جمله من اينست
 "
هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست"
شاه به فكر رفت

و خيلي از اين جمله استقبال كرد
و جايزه را به پيرمرد داد
پير مرد در حال رفتن گفت ديدي كه هر اتفاقي كه مي افتد به نفع ماست
شاه خشمگين شد و گفت چه گفتي؟
تو سر من كلاه گذاشتي
پير مرد گفت نه پسرم
به نفع تو هم شد
چون تو بهترين جمله جهان را يافتي

پس از اين حرف پير مرد رفت
شاه خيلي خوشحال بود
كه بهترين جمله جهان را دارد
و دستور داد آن را روي انگشترش حك كنند
از آن به بعد شاه هر اتفاقي كه برايش پيش مي آمد
مي گفت
هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست
تا جايي كه همه در دربار اين جمله را ياد گرفته و آن را مي گفتند
كه هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست

تا اينكه يه روز
پادشاه در حال پوست كندن سيبي بود كه ناگهان
چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را بريد و قطع كرد
شاه ناراحت شد و دردمند
وزيرش به او گفت
هر اتفاقي كه مي افتد به نفع ماست
شاه عصباني شد و گفت انگشت من قطع شده تو
مي گويي كه به نفع ما شده
به زندانبان دستور داد تا وزير را به زندان
بيندازد وتا او دستور نداده او را در نياورند

چند روزي گذشت 

يك روز پادشاه به شكار رفت
و در جنگل گم شد
تنهاي تنها بود
ناگهان قبيله اي به او حمله كردند و او را گرفتند
و مي خواستند او را بخورند
شاه را بستند و او را لخت كردند
اين قبيله يك سنتي داشتند كه بايد فردي كه
خورده مي شود تمام بدنش سالم باشد
ولي پادشاه دو تا انگشت نداشت
پس او را ول كردند تا برود

شاه به دربار بازگشت
و دستور داد كه وزير را از زندان درآورند
وزير آمد نزد شاه و گفت
با من چه كار داري؟
شاه به وزير خنديد و گفت
اين جمله اي كه گفتي هر اتفاي مي افتد به نفع ماست درست بود
من نجات پيدا كردم ولي اين به نفع من شد ولي تو در زندان شدي
اين چه نفعي است
شاه اين را گفت و او را مسخره كرد

وزير گفت اتفاقاً به نفع من هم شد
شاه گفت چطور؟
وزير گفت شما هر كجا كه مي رفتيد من را هم با خود مي برديد
ولي آنجا من نبودم
اگر مي بودم آنها مرا مي خوردند
پس به نفع من هم بوده است
وزير اين را گفت و رفت

    ~~~~~~~~~
نكته اخلاقي

هر اتفاقي كه مي افتد به نفع ماست

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

نامه امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر



نامه امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:
 
ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی



--
Mani
Iran Web Host



گل پشت و رو نداره همينه ها



http://www.salijoon.us/mail/890527/mod/antimoda055.jpg

برگی از تاریخ معاصر ایران

برگی از تاریخ معاصر ایران

100881066118.jpg

هیچ می دانستید که در جریان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد مردم ایران کشته شده اند ؟ یعنی تقریبا نیمی از کل مردم کشور .

در رابطه با جنگ جهانی اول می گویند که بزرگ ترین و ویرانگر ترین جنگ تمام تاریخ بشریت بوده و باعث مرگ بیش از 10 میلیون انسان شده است . ( رقم 10 میلیون را کمی سبک و سنگین کنید , 10 میلیون مرگ !!! در طی کمتر از 4 سال )

می دانستید که این آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطی حاصل از جنگ در ایران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 میلیون نفر در ایران کشته شدند . از قحطی و بیماری های واگیردار که در نتیجه ی سو تغذیه در جامعه همه گیر شدند .

در فاصله ی سالهای 1293 تا 1294 خورشیدی ( 1914 تا 1915 میلادی ) اانگلستان از جنوب , دولت عثمانی از غرب و روسیه از شمال ایران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترین توانی برای مقاومت در برابر این سیل بنیان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .

در سالهای بعد روسیه ی تزاری که در نوع خود کشور ضعیفی محسوب می شد در پی توافقی با دولت انگلستان , ایران را واگذار کرد . در همان زمان عثمانی ها هم به مرز فروپاشی رسیده بودند ( جنگ جهانی اول که از حیث گستردگی ابعاد شگفت آوری دارد باعث نابودی 4 امپراطوری بزرگ و قدرتمند اروپا یعنی : امپراطوری اتریش مجار , روسیه , آلمان و عثمانی شد )

بنابراین استعمار پیر تنها بازیگردان عرصه ی سیاست ایران شد و با خرید گسترده ی غلات و جلوگیری از واردات کالا به ایران و اجازه ندادن برای ورود کمکها دولت آمریکا به ایران باعث ایجاد نایابی مواد غذایی در کشور شد و خشکسالی و بارندگی کم هم قوز بالای قوز شد و چنان قحطی در کشور بروز کرد که بیش از 40 درصد مردم ایران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .

نکته ی جالب گزارشهای دلسوزانه ی سفیر وقت دولت آمریکاست که باعث می شود محموله های بزرگ مواد غذایی برای کمک به مردم تیره روز ایران ارسال شود که انگلیسیها به هیچ وجه اجازه ی ورود آنها را به کشور نمی دهند .

" داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي نويسد
اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورنددر جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انساننداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كهناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...". 
مرحوم محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند
"
جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو ميريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".

نکته ی جالب توجه آن است که بعدها به هیچ عنوان از این نسل کشی و توحش انگلیسیها نامی به میان نیامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هیچ کشوری به اندازه ی ایران از جنگ جهانی اول آسیب ندیده , جنگی که ایران در آن بی طرف اعلام شده بود .

عجیب نیست که اتفاقی که فقط 90 سال قبل در کشورمان روی داده به این اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده بوده ؟

10 Souje Khandeye Daghe VATANI


 
یکی به ما بگه قبله کدوم وره ؟!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/0000000000000001.jpg
 
 
 
خب بگو ممنوعه چرا میگی باطله ؟!  روایت صادر میکنی؟! 
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/0000000000000002.jpg
 
 
 
ای بابا سرخ و سبز و چرا جا به جا کردی ؟!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/40287_11729211832.jpg
 
 
 
ما نفهمیدیم اینجا کی کیو ترکوند آخر ؟! شما فهمیدید ؟!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/00000003333333.jpg
 
 
 
دو جایگاه از بهترین تلفن عمومی ها ... منتخب سال 89  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/image033.jpg
 
و جایگاه 2 : شما راحت باش حاج آقا  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/4453435.jpg
 
 
 
بفرمایید با آسانسور برید بالا !!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/14082010017.jpg
 
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/14082010019.jpg
 
 
 
آمل یا اومول ؟!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/DSC00061.jpg
 
 
 
حتما عزیزم تعویضش میکنیم !!!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/x5utzdib6sqvsggo2ddye.jpg
 
 
 
جان؟! پس تو این سطل چی بریزیم ؟!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/DSC00564.jpg
 
 
 
بی ادب نباشید ای بابا !!  
http://marshal-modern.ir/Archive/2010/9/20/546546546.jpg
 

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

قِسِر در رفتن | لغت نامه دهخدا

 
    بسیار بد است که ما معنی اصطلاح یا واژه ای را ندانیـم و همیـن طور آن   را بکار ببریم. یکی از این اصطلاحات قِسِر در رفتن است. به معنی آن دقت کنید: به گاو یا گوسفند ماده ای که در طول یک دوره‌ی پرواربندی از زیر گاو یا گوسفند نری در برود و باردار نشود، می‌گویند «قِسِر‌»! و به این گاو یا گوسفند می گویند که قِسِر در رفته است! بنابراین وقتی که خانم یا آقایی می‌گوید «از دست فلانی قِسِر در رفتم!» شما معنی آن را دریابید. 

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

ezdevje mojadad

انواع ازدواج های پیشنهادی:
ازدواج مسلم: ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.
ازدواح مفرح: مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری بگیرد.
* ازدواج موجه: چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و صبر در امتحان الهی، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اش اقدام کند.
ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.
ازدواج مثلث: مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.
ازدواج مربع: مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.
ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد پوست.
ازدواج منظم: مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد.
ازدواج میسر: مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.
* ازدواج مشبک: مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او همه آنها را بگیرد
راستش دیدم مجلس خیلی وقت است دارد با دو واژه «ازدواج مجدد» و «ازدواج موقت» بازی می کند و توی سر خودش می زند تا بگوید من به فکر حمایت از خانواده هستم. کسی هم نمی گوید این چه جور حمایتی است که فقط دو جور ازدواج خشک و خالی را در برمی گیرد، تازه همان دو تا را هم مدت هاست زورش نمی رسد تصویب کند 



نمی دانم چرا،،  تنها راه حمایت از خانواده از دید نمایندگان منورالفکر مجلس،، تجدید فراش مرد خانواده است!!!!ا نمی دانم چرا
مرد بیکار باشد
معتاد باشد
دست بزن داشته باشد
از لحاظ اخلاقی موجه نباشد
پدرِ خوبی نباشد
زن به راه نباشد
 پدر خوبی نباشد
و.....ا
گویا ایرادی ندارد
و اصلا در چارچوب وظایف نمایندگان نیست
فقط آقایان قانونا مجددا همسر ، انهم قانونا اختیار کنند... پایه های خانواده های ایرانی مستحکم تر خواهد شد..... ما که بخیل نیستیم... می گوییم،، آمین.. ولی چشممان آب نمی خورد ،که نمی خورد ، که نمی خورد